حقیقت عشق
امد اما بي صدا خنديد و رفت ... لحظه اي در كلبه ام تابيد و رفت ... آمد از خاك زمين اما چه زود ... دامن از خاك زمين برچيد و رفت ... ديده از چشمان من پنهان نمود ... از نگاهم رازها فهميد و رفت ... گفتم اينجا روزني از عشق نيست ... پيكرش از حرف من لرزيد و رفت ... گفتم از چشمت بيفشان قطره اي ... ناگهان چون چشمه اي جوشيد و رفت... گفتمش من را مبر از خاطرت ... خاطراتش را به من بخشيد و رفت
نظرات شما عزیزان:
نمیدونستم آپ هستین
ممنونم ازتون کلا
راستی وبلاگتون خیلی زیباست
من دیگه باید برم
چون سایت خوابگاه الان بسته میشه
فعلا خداحافظ
Power By:
LoxBlog.Com |